Aşk yağmuru | ||
تفنگت را زمین بگزار تفنگت را زمین بگزار تفنگت را زمین بگزار که من بیزارم از این دیدار خون بار ناهنجار تفنگ دست تو یعنی زبان آتش و آهن منم با پیش این اهریمنی ابزار بنیان گر ندارم جز زبان دل دلی لبریز از مهر تو ای با دوستی دشمن زبان آهن و آتش زبان خشم و خون ریزی است زبان قهر چنگیزی است بیا بنشین بگو بشنو سخن شاید فروغ آدمیت را در قلب تو بکشاید برادر ای برادر گر که می خوانی مرا بنشین برادر تفنگت را زمین بگزار تا از جسم تو این دیو انسان کُش برون آید تو از آیین انسانی چه می دانی؟ اگر جان را خدا داده است چرا باید تو بستانی؟ چرا باید که با یک لحظه ی غفل این برادر را به خاک و خون بغلتانی؟ گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی و حق با توست ولی حق را برادر جان به زور این زبان نافهم آتش بار نباید جست اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار تفنگت را زمین بگزار تسنیف «زبان آتش» با صدای «استاد محمدرضا شجریان» [ یادداشت ثابت - جمعه 91/3/27 ] [ 3:0 عصر ] [ مهرداد وجودی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |